پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه
پنج وارونه به مینو میداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم
بعدها وقتی غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
- پنج وارونه چه معنا دارد
تو ماه کاملی و من جزیره ای در آب
مرا به مد تو هر شب گذشته از سر آب
ستاره ها همه شب گرد من شنا کردند
تو آسمان مرا کرده ای سراسر آب
نگاه غمزده ام بر دلت اثر نگذاشت
چنانکه عکس درختان بی ثمر بر آب
شوق پر کشیدن است در سرم قبول کن
دل شکسته ام اگر نمی پرم قبول کن
این که دور دور باشم از تو و نبینمت
جا نمی شود به حجم باورم، قبول کن
گاه، پر زدن در آسمان شعرهات را
از من، از منی که یک کبوترم قبول کن
در اتاق رازهای تو سرک نمی کشم
بیش از آنچه خواستی نمی پرم، قبول کن
قدر یک قفس که خلوتت به هم نمی خورد
گاه، نامه می برم می آورم، قبول کن
گفته ای که عشق ما جداست، شعرمان جدا
بی تو من نه عاشقم، نه شاعرم، قبول کن
آب......
وقتی آب اینقدر گذشته از سرم
من نمی توانم از تو بگذرم قبول کن
دوستت دارم را
من دل آویزترین شعر جهان یافته ام
دامنی پر کن از این گل
که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست
راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوست
.
تو هم ای خوب من
این نکته به تکرار بگو
این دل آویزترین شعر جهان را
همه جا، همه وقت،
نه به یک بارو به ده بار که صد بار بگو
دوستم داری؟ را از من بسیار بپرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو
تو رابه جای تمام روزگارانی که نزیسته ام دوست دارم
تورابه جای تمام کسانی که نشناخته ام دوست دارم
تورابه جای تمام کسانی که دوست ندارم دوست دارم
تورا برای دوست داشتن دوست دارم
حال من خوب است اما باتوبهتر می شوم
آخ….تامی بینمت یک جوردیگرمی شوم
باتوحس شعر درمن بیشتر گل می کند
یاسم وباران که می باردمعطر می شوم
در لباس آبی ازمن بیشتردل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوترمی شوم
آنقدرها مردهستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه-گهگاه-دلگرمی شوم
میل میل توست اما بی توباور کن که من
درهجوم بادهای سخت پرپر می شوم
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقتی است که تنها به تو می اندیشم
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
به تبسم ، به تکلم ، به دل آرایی تو
به خموشی، به صبوری، به شکیبایی تو
شبهی چند شب است آفت جانم شده است
اول نام کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش
می توان یک شبه پی برد به دلدادگیش
ای بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبه هر شبه تصویر تو نیست؟
بک گمانم که تویی ان شبه آینه پوش
عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش