گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

 با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش بهرم بکش تصویر مردان خدا

در بیابان تک درختی یکه و تنها کشید

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن

عکس یک خنجر ز پشت سر ، پی مولا کشید

گفتمش تصویری از لیلی و مجنون را بکش

  عکس حیدر را کنار حضرت زهرا کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

 در بیابان بلا تصویر یک سقا کشید

گفتمش از غربت و مظلومی و محنت بکش

فکر کرد و چار قبر خاکی از طاها کشید

گفتمش ایثار و رنج و صبر و ایمان را بکش

 گریه کرد ، آهی کشید و زینب کبری کشید

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق ؟

عکس مهدی را کشید و واقعاً زیبا کشید

گفتمش تصویر کن تصویری از روی حسین

 گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید !

 
دسته ها : شاعرانه
سه شنبه دهم 10 1387

پنج وارونه چه معنا دارد ؟!
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم
گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه
پنج وارونه به مینو میداد
آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم
بعدها وقتی غم
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
-
پنج وارونه چه معنا دارد

دسته ها : عاشقانه
سه شنبه دهم 10 1387
آدمـک آخــرِ دنیــاست، بخند

آدمـک مـرگ هـمین جاست، بخند


آن خـدایی که بـزرگش خوانـدی

به خـدا، مثـل تـو تنهـاست، بخند

دستخطی کـه تـو را عاشـق کرد

شوخـیِ کاغــذی ماسـت، بخند

فکر کن دردِ تـو ارزشـمند است

فکر کن گریـه چـه زیباست، بخند

صبحِ فردا به شبت نیست که نیست

تـازه انگار کـه فـرداسـت، بخند

راستـی آنچـه بـه یــادت دادیم

پَر زدن نیست کـه درجاسـت، بخند

آدمــک نغمــهء آغــاز نخوان

به خــدا آخــر دنیـاست، بخند
دسته ها : شاعرانه
سه شنبه دهم 10 1387

تا چلویی می خواند سینه از ذوق شنیدن می سوخت

گاه تنهایی صورتش را به پس پنجره می چسبانید

شوق می آمد دست در گردن حس می انداخت

فکر بازی می کرد

زندگی چیزی بود مثل یک بارش عید یک چنار پر سار

زندگی در آن وقت صفی از نور و عروسک بود

یک بغل آزادی بود

زندگی در آن وقت حوض موسیقی بود

طفل پاورچین پاورچین دور شد کم کم در کوچه سنجاقک ها

بار خود را بستم رفتم از شهر خیالات سبک بیرون دلم از غربت سنجاقک پر

من به مهمانی دنیا رفتم

من به دشت اندوه

من به باغ عرفان

من به ایوان چراغانی دانش رفتم

رفتم از پله مذهب بالا

تا ته کوچه شک

تا هوای خنک استغنا

تا شب خیس محبت رفتم

من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق

رفتم رفتم تا زن

تا چراغ لذت

تا سکوت خواهش

تا صدای پر تنهایی

چیزها دیدم در روی زمین

کودکی دیدم ماه را بو می کرد

قفسی بی در دیدم که در آن روشنی پرپر می زد

نردبانی که از آن عشق می رفت به بام ملکوت

من زنی را دیدم نور در هاون می کوبید

ظهر در سفره آنان نان بود سبزی بود دوری شبنم بود کاسه داغ محبت بود

من گدایی دیدم در به در می رفت آواز چکاوک می خواست

و سپوری که به یک پوسته خربزه می برد نماز

بره ای را دیدم بادبادک می خورد

من الاغی دیدم ینجه را می فهمید

در چراگاه نصیحت گاوی دیدم سیر

شاعری دیدم هنگام خطاب به گل سوسن می گفت شما

من کتابی دیدم واژه هایش همه از جنس بلور

کاغذی دیدم از جنس بهار

موزه ای دیدم دور از سبزه

مسجدی دور از آب

سر بالین فقیهی نومید کوزه ای دیدم لبریز سوال

قاطری دیدم بارش انشا

اشتری دیدم بارش سبد خالی پند و امثال

عارفی دیدم بارش تننا ها یا هو

دسته ها : شاعرانه
سه شنبه بیست و ششم 9 1387

رفته بودم سر حوض

تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب

آب درحوض نبود

ماهیان می گفتند

هیچ تقصیر درختان نیست

ظهر دم کرده تابستان بود

پسر روشن آب لب پاشویه نشست

و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد

به درک راه نبردیم به اکسیژن آب

برق از پولک ما رفت که رفت

ولی آن نور درشت

عکس آن میخک قرمز در آب

که اگر باد می آمد دل او پشت چین های تغافل می زد

چشم ما بود

روزنی بود به اقرار بهشت

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن

و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است

باد می رفت به سر وقت چنار

من به سر وقت خدا می رفتم

دسته ها : شاعرانه
شنبه شانزدهم 9 1387

بزرگ بود

و از اهالی امروز بود

و باتمام افق های باز نسبت داشت

و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید

صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود

و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد

و دست هاش

هوای صاف سخاوت را

ورق زد

و مهربانی را

به سمت ما کوچاند به شکل خلوت خود بود

و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را

برای آینه تفسیر کرد

و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت

میان عافیت نور منتشر می شد

همیشه کودکی باد را صدا می کرد

همیشه رشته صحبت را

به چفت آب گره می زد

برای ما یک شب

سجود سبز محبت را

چنان صریح ادا کرد

که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم

و مثل یک لهجه یک سطل آب تازه شدیم

و بارها دیدیم

که با چه قدر سبد

برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت

ولی نشد

که روبروی وضوح کبوتران بنشیند

و رفت تا لب هیچ

و پشت حوصله نورها دراز کشید

و هیچ فکر نکرد

که ما میان پریشانی تلفظ درها

رای خوردن یک سیب

چه قدر تنها ماندیم

دسته ها : شاعرانه
شنبه شانزدهم 9 1387

ای فرزند آدم اگر با رستگاران و صالحین همنشین نشوی، پس چه وقت رستگار خواهی شد.

ای فرزند آدم هرکس مرا خشنود کند و تقوای مرا برگزیند،بهشت را به او عطا می کنم.

ای فرزند آدم حقیقت دنیا بازیچه و مشغولیت و زینت وفخر فروشی به یکدیگر است ،و برای مؤمن در دنیا جز عبادت و بندگی و غم و اندوه ، و در آخرت جز بهشت نمی باشد.

دسته ها : حدیث قدسی
جمعه هشتم 9 1387

تو ماه کاملی و من جزیره ای در آب

مرا به مد تو هر شب گذشته از سر آب

ستاره ها همه شب گرد من شنا کردند

تو آسمان مرا کرده ای سراسر آب

نگاه غمزده ام بر دلت اثر نگذاشت

چنانکه عکس درختان بی ثمر بر آب

 

دسته ها : عاشقانه
شنبه دوم 9 1387

شوق پر کشیدن است در سرم قبول کن

دل شکسته ام اگر نمی پرم قبول کن

این که دور دور باشم از تو و نبینمت

جا نمی شود به حجم باورم، قبول کن

گاه، پر زدن در آسمان شعرهات را

از من، از منی که یک کبوترم قبول کن

در اتاق رازهای تو سرک نمی کشم

بیش از آنچه خواستی نمی پرم، قبول کن

قدر یک قفس که خلوتت به هم نمی خورد

گاه، نامه می برم می آورم، قبول کن

گفته ای که عشق ما جداست، شعرمان جدا

بی تو من نه عاشقم، نه شاعرم، قبول کن

آب......

وقتی آب اینقدر گذشته از سرم

من نمی توانم از تو بگذرم قبول کن

دسته ها : عاشقانه
شنبه دوم 9 1387

دوستت دارم را

من دل آویزترین شعر جهان یافته ام

دامنی پر کن از این گل

که دهی هدیه به خلق

که بری خانه دشمن

که فشانی بر دوست

راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوست

.

تو هم ای خوب من

این نکته به تکرار بگو

این دل آویزترین شعر جهان را

همه جا، همه وقت،

نه به یک بارو به ده بار که صد بار بگو

دوستم داری؟ را از من بسیار بپرس

دوستت دارم را با من بسیار بگو

دسته ها : عاشقانه
شنبه دوم 9 1387

برترین عمل ،نمازاست که به وقتش اداشود،بعدازآن نیکویی به پدرومادروسپس اینکه مردم از زبانت درامان باشند.

رسول اکرم (ص)

دسته ها : نورانی
پنج شنبه سیم 8 1387

برترین ایمان آن است که دانی خدا با توست، هرجاکه هستی.

رسول اکرم (ص)

دسته ها : نورانی
پنج شنبه سیم 8 1387

تو رابه جای تمام روزگارانی که نزیسته ام دوست دارم

تورابه جای تمام کسانی که نشناخته ام دوست دارم

تورابه جای تمام کسانی که دوست ندارم دوست دارم

تورا برای دوست داشتن دوست دارم

دسته ها : عاشقانه
پنج شنبه سیم 8 1387

حال من خوب است اما باتوبهتر می شوم

آخ….تامی بینمت یک جوردیگرمی شوم

 باتوحس شعر درمن بیشتر گل می کند

یاسم وباران که می باردمعطر می شوم

 در لباس آبی ازمن بیشتردل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوترمی شوم

 آنقدرها مردهستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه-گهگاه-دلگرمی شوم 

میل میل توست اما بی توباور کن که من

درهجوم بادهای سخت پرپر می شوم

دسته ها : عاشقانه
پنج شنبه سیم 8 1387
 ای فرزند آدماگر نبود که گذشت در نزد من بهترین چیزاست،هیچگاه کسی را با گناه نمی آزمودم. ای فرزند آدمچون بنده ای به من تمسک جویداو را هدایت کنم وچون امرخویش را به من واگذارد اورا کفایت کنم،واگر به دیگری واگذاردرشته های امراورادرآسمانهاوزمین ازهم بگسلم.
دسته ها : حدیث قدسی
پنج شنبه سیم 8 1387
X